» مذاكرات مامون با حضرت رضا عليه السلام و مساله ولايتعهدى
درباره ما

امیدوارم مطالب این وبلاگ مورد قبول خدا و امام رضا (ع) قرار گیرد.
آمار وبلاگ
صفحات
دیگر امکانات
پخش زنده حرم

پایگاه جـامع محض رضا مهدویت امام زمان (عج) اوقات شرعی
پیج رنک گوگل
لوگوی حمایتی
مذاكرات مامون با حضرت رضا عليه السلام و مساله ولايتعهدى
+ نویسنده SeyedMuhammad در جمعه پنجم 7 1392 | نظرات (0)

به نام خدا

هنگامى كه امام رضا عليه السلام وارد «مرو» شد و مورد استقبال مامون و همراهان قرار گرفت، در خانه مخصوصى كه براى امام عليه السلام آماده شده بود وارد گرديد و پس از چند روز استراحت و رفع خستگى راه مذاكرات مامون و حضرت رضا عليه السلام شروع شد در اينجا نظر شما را به حديثى كه بيانگر خلاصه اين مذاكرات است جلب مى كنيم:


به نام خدا

هنگامى که امام رضا علیه السلام وارد «مرو» شد و مورد استقبال مامون و همراهان قرار گرفت، در خانه مخصوصى که براى امام علیه السلام آماده شده بود وارد گردید و پس از چند روز استراحت و رفع خستگى راه مذاکرات مامون و حضرت رضا علیه السلام شروع شد در اینجا نظر شما را به حدیثى که بیانگر خلاصه این مذاکرات است جلب مى کنیم:

اباصلت هروى مى گوید: مذاکرات مامون با حضرت چنین شروع وادامه یافت:

مامون: اى پسر رسول خدا! علم، کمال، پارسایى و تقوا و عبادت تو را بخوبى شناخته ام نظرم به اینجا رسیده که شما از من سزاوارتر به مقام رهبرى هستید.

امام رضا: به بندگى خدا افتخار مى کنم، و به وسیله زهد از دنیا امید نجات از گزند دنیا را دارم، و به وسیله تقوا و پروا از گناهان، به رستگارى و وصول به نعمتهاى الهى امیدوارم، و در پرتو تواضع در دنیا آرزوى مقام ارجمند در پیشگاه خداوند دارم.

مامون: من تصمیم گرفته ام خودم را از مقام خلافت و رهبرى عزل کنم و آن را بر عهده شما بگذارم.

امام رضا: اگر این مقام از آن تو است، خداوند آن را براى تو قرار داده، بنابراین براى تو روا نیست لباسى را که خداوند آن را براى قامت تو دوخته، از قامتت بیرون آورى و به دیگرى بسپارى، و اگر خلافت از آن تو نیست، براى تو روا نیست چیزى را که از آن تو نیست، به من واگذار کنى .

مامون: اى پسر پیامبر! حتما باید این مقام را بپذیرى!

امام رضا: لست افعل ذلک طایعا ابداً.

هرگز! این کار را از روى اختیار انجام نمى دهم.»

مامون، مکرر با امام در این مورد گفتگو مى کرد و مى کوشید که امام رضا علیه السلام مقام خلافت را بپذیرد، مطابق بعضى از روایات این مذاکرات حدود دو ماه به طول انجامید امام همچنان در خواست مامون را رد مى کرد (1)

 

امام رضا: سوگند به خدا پدرم از پدرانش، از امیرمومنان علیه السلام نقل کردند که رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم در مورد من مى فرمود: «من قبل از تو در حالى که به زهر مسموم شده ام مظلومانه کشته مى شوم فرشتگان آسما و زمین براى (مظلومیت) من مى گریند، و در سرزمین غربت در کنار قبر هارون به خاک سپرده مى شوم.

مامون با شنیدن این سخن گریه کرد و سپس گفت: «اى پسر پیامبر! با زنده بودن من چه کسى تو را مى کشد یا قدرت اسائه ادب نسبت به تو دارد؟!!»

امام رضا: اگر خدا بخواهد قاتل خودم را معرفى مى کنم.

مامون: اى پسر پیامبر! تو با این سخنت مى خواهى، خود را سبک (و راحت) کنى و مقام (خلافت و ولیعهدى) را از خود دور سازى، تا مردم بگویند، على بن موسى الرضا در دنیا زاهد است!!

امام رضا: سوگند به خدا از آن هنگام که خدا مرا آفریده دروغ نگفته ام، و زهد را براى دنیا ننموده ام، و من مى دانم که مقصود تو (از این ترفند و نیرنگ) چیست؟

مامون: مقصود من چیست؟

امام رضا: اگر راست بگویم در امان هستم.

مامون: آرى در امان هستى.

امام رضا: مقصود تو این است که مردم بگویند; «على بن موسى الرضا علیه السلام در دنیا زهد ننمود بلکه دنیا در او زهد نمود (او دنیا را رها نکرد بلکه دنیا او را رها کرد) (2) آیا نمى بیند که به طمع خلافت، مقام ولایتهدى را پذیرفت.

وقتى که مامون سخن صریح و قاطع امام رضا علیه السلام را شنید، خشمگین شد و به امام گفت: تو همواره با من برخورد ناپسند مى کنى و از خشونت و جلالت من خود را در امان مى یابى، به خدا سوگند یاد مى کنم که اگر ولایتهدى را نپذیرى تو را بر آن مجبور سازم اگر آن را بر عهده گرفتى که هیچ، وگرنه گردنت را مى زنم.

امام رضا: خداوند مرا نهى کرده که خودم را با دست خودم به هلاکت بیفکنم. اگر پاى اجبار و قتل در کار است، آنچه بخواهى انجام بده;

 

و انا اقبل ذلک على انى لا اولى احداً و لااعزل احداً و لا انقض رسماً، و لا سنته و اکون فى الامر من بعید مشیراً.

« و من ولایتعهدى را مى پذیرم مشروط بر اینکه: هیچ کس را نصب و عزل نکنم، و رسم و سنتى را جابجا ننمایم، بلکه دورادور نظارت و اشاره نمایم.»

مامون پیشنهاد و شرایط امام رضا علیه السلام را پذیرفت، و آن حضرت را در حالى که از قبول ولایتعهدى ناراضى بود، ولیعهد خود قرار داد.(3)

نتیجه اینکه: ولایتعهدى حضرت رضا علیه السلام آن هم پس از اجبار - فقط اسمى بى مسمى و مشروط بر کناره گیرى از سیاستهاى مامون بود، مامون با ترفندهاى خود مى خواست به خیال خود آن حضرت را بفریبد و ارکان متزلزل حکومت خود را در پرتو وجود امام علیه السلام استوار سازد، ولى امام علیه السلام هوشمندانه خود را از چنگال او نجات داد و به مردم فهماند که از رژیم سیاسى حکومت مامون کاملا جدا است و هیچ گونه دخالتى ندارد و این رابطه اجبارى ظاهرى هم - همان گونه قبلا ذکر شد - براى احقاق حق و ابطال باطل، و دفاع از حقوق مستضعفین بر اساس رعایت «اهم و مهم» است.(4)

 

نماز پر شکوه عید امام رضا علیه السلام که نا تمام رها شد! 

پس از مجلس بیعت براى ولایتعهدى حضرت رضا علیه السلام که در روز 5 رمضان سال 203 رخ داد. (25 روز بعد) روز عید فطر فرا رسید(5) مامون توسط شخصى، براى امام رضا علیه السلام پیام داد که براى نماز عید آماده شو و آن را اقامه کن و خطبه آن را بخوان.

امام رضا علیه السلام به مامون پیام داد: به شروطى که در مورد ولایتعهدى بین من و تو بود آگاه هستى، بنابراین مرا از خواندن نماز عید و خطبه (که از شئون حکومت است) معاف بدار.»

مامون مى خواهم با انجام این کار، احساسات مردم آرام گردد، و آنها فضائل و کمالات تو را بشناسند.

حضرت رضا علیه السلام کراراً از مامون مى خواست که مرا معاف بدار، ولى مامون با اصرار و پا فشارى، مى گفت: باید نماز عید را شما اقامه کنى!!»

سرانجام حضرت رضا علیه السلام به مامون پیغام داد که اگر بنا است من نماز را بخوانم، من مانند روش پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم و امیر مومنان علیه السلام نماز مى خوانم (نه مانند روش خلفا).

مامون: «هر گونه مى خواهى، بخوان.» آنگاه مامون دستور داد تمام مردم صبح زود به در خانه امام رضا علیه السلام آمده و اجتماع کنند.

یاسر خادم مى گوید: سرداران و سپاهیان در خانه امام و اطراف آن اجتماع کردند، مردم از بزرگ و کوچک و زن و مردم و کودک سر راه امام، صف کشیدند، عده اى در پشت بامها رفتند (شکوه ملکوتى خاصى همه جا را فرا گرفت) هنگامى که خورشید طلوع کرد، امام رضا علیه السلام غسل نمود و عمامه سفیدى که از پنبه بود بر سر نهاد، یک سرش را روى سینه و سر دیگرش را میان دو شانه انداخت، و دامن به کمر زد و به همه پیروانش دستور داد چنان کنند.

سپس عصاى پیکان دارى را به دست گرفت و بیرون آمد، ما در پیشاپیش آن حضرت حرکت مى کردیم او پا برهنه بود وقتى که حرکت کرد و سر به سوى آسمان بلند کرد و چهار بار تکبیر گفت (آنچنان تکبیرهاى آن حضرت پر جذب و ملکوتى بود که) ما گمان کردیم آسمان و در و دیوار، همه با او هماهنگ و همنوا مى گویند:

الله اکبر...

ارتشیان و کشوریان، با شکوه ویژه اى، صف در صف ایستاده بودند، امام رضا علیه السلام در خانه ایستاد و فرمود:

الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، (الله اکبر) على ما هدانا، الله اکبر على ما رزقنا من بهیمه الانعام و الحمدالله على ما ابلانا.(6)

همه جمعیت، صداى خود را به این تکبیرها بلند کردند (آنچنان آواى ملکوتى تکبیر در فضاى ملکوتى محضر امام، پیچید و اثر بخش بود) که سراسر شهر «مرو» یکپارچه به گریه و شیون و فریاد تبدیل گردید. هنگامى که سردمداران و روسا، دیدند امام رضا علیه السلام با کمال سادگى وبا پرهنه از خانه بیرون آمده از مرکبها پیاده شدند و پا برهنه گشتند و همراه امام حرکت نمودند، حضرت در هر ده قدمى مى ایستاد و سه تکبیر مى گفت، زمین و زمان با احساسات پر شورى در حالى که گویا اشک مى ریزند، با غرش تکبیر، همنوا شده بودند.

وضع آن صحنه عظیم ملکوتى را به مامون گزارش دادند، فضل بن سهل ذوالریاستین (نخست وزیر و رئیس ارتش) در نزد مامون بود، به مامون گفت:

«اى امیر مومنان! اگر امام رضا علیه السلام با شکوه به مصلى برسد، مردم شیفته مقام او گردند (و آنگاه براى مقام شما خطرناک خواهد شد)، صلاح این است که از او بخواهى تا بازگردد.»(7)

مامون، شخصى را نزد امام رضا علیه السلام فرستاد و توسط او درخواست بازگشت کرد. امام رضا علیه السلام بى درنگ کفش خود را طلبید و سوار بر مرکب شد و بازگشت.

شیخ مفید (ره) در ارشاد مى نویسد. مامون براى حضرت رضا علیه السلام چنین پیام داد: ما تو را زحمت دادیم و نمى خواهیم زحمت دیگرى بر تو افزون گردد، کرم فرما و بازگرد، و باید همان پیش نمازى که (قبلا) با آنها اقامه نماز مى کردم، نماز را اقامه کند.» امام علیه السلام بازگشت، سر و صدا و فریاد و اختلاف مردم بلند شد و در آن روز نماز عید بدرستى انجام نشد.(8) 

 

پاسخ امام رضا علیه السلام به پرسشهاى اعتراض آمیز 

همان گونه که قبلا یاد آورى شد، هرگز امام رضا علیه السلام به پذیرش و لایتعهدى راضى نبود، بلکه بر اثر تهدید مامون، به آن مجبور گردید.

نا خشنودى آن حضرت در حدى بود که مى گفت: «خدایا اگر نجات من از آنچه در آن هستم به وسیله مرگ است، همین لحظه مرگ مرا برسان، آن حضرت همواره محزون و غمگین بود تا از دنیا رفت.»پس از ولایتعهدى ظاهرى آن حضرت عده اى به صورت سوال و بعضى به صورت اعتراض، از آن حضرت پرسیدند: ک چرا ولایتعهدى مامون را پذیرفته است؟ آن بزرگوار در پاسخ آنها گاهى مى فرمود:

«عزیز مصر، مشرک بود، حضرت یوسف پیامبر خدا بود، یوسف از عزیز مصر در خواست کرد که او را رئیس دارایى کشور کند، در صورتى که مامون مسلمان است و من نیز وصى هستم.»(9)

زمانى مى فرمود: خدا مى داند که مرا بین قبول و قتل مجبور ساختند، قبول را بر قتل ترجیح دادم، آیا یوسف علیه السلام پیامبر خا نبود او هنگام ضرورت رئیس دارایى کشور مصر گردید، اضطرار و اجبار مرا بر آن واداشت.» (10)

و در عبارتى فرمود:

على انى ما دخلت فى هذا الامر الا دخول خارج منه، فالى الله المشتکى، و هو المستعان:

« به علاوه من بر مساله و لایتعهدى وارد نشدم مگر همچون کسى که در عین ورود بیرون آن هستم. (یعنى هیچ گونه دخالتى ندارم بلکه فقط نامى از ولایتعهدى است) به سوى خدا شکایتم را مى برم، و او است محور یارى طلبان.»

شخص دیگرى به امام رضا علیه السلام عرض کرد: چه چیز موجب شد که ولایتعهدى مامون را پذیرفتى؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمومد: همان چیزى که موجب شد جدم امیر مومنان على علیه السلام به شوراى (شش نفرى عمر بن خطاب) وارد گردید.»

از این پاسخها چند مطلب زیر به دست مى آید:

1- امام رضا علیه السلام از پذیرش ولایتعهدى ناراضى بود.

2- آن حضرت براى قبول آن، مجبور گردید.

3- ولایتعهدى آن حضرت، ظاهرى و اسم بى مسمّى بود.

4- ولایتعهدى او همچون ورود یوسف در دستگاه طاغوتى فراعنه مصر، براى احقاق حق و دفاع از حقوق مستضعفین، از روى ضرورت بود.

5- ولایتعهدى آن حضرت، همچون ورود امیر مومنان على علیه السلام در شوراى شش نفرى عمر، از روى اجبار و اتمام حجّت بود.

اینک در اینجا براى توضیح بیشتر به یک نمونه، شامل بیانات فرهنگ ساز آن حضرت، و موضعگیرى سیاسى او، و مناظرات او اشاره مى کنیم، تا به آنچه گفته شد پى ببریم:

 

پاسخهاى امام رضا علیه السلام به سوالات مامون  

به دستور مامون، مجلسى از فقها و فیلسوفان، فرقه هاى مختلف، در حضور امام رضا علیه السلام تشکیل شد، و خود مامون نیز در مجلس شرکت نمود.

در این مجلس ،یکى از علما از امام پرسید: «مقام امامت براى مدعى آن، از چه راه ثابت مى شود؟»

امام: «با تصریح پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم و دلایل، ثابت مى گردد.»

عالم: «دلالت بر صدق امامت چیست؟»

امام: «در علم و استجابت دعاى او.»

عالم: شما چگونه از حوادث خبر مى دهید؟»

امام: بر اساس عهدى که بین ما و رسول خدا صلى علیه و آله وسلم وجود دارد.»

عالم: شما از دلهاى مردم چگونه خبر مى دهید؟»

امام: آیا سخن پیامبر صلى الله به شما نرسیده است که فرمود:

اتقوا فراسة المومن فانه ینظر بنورالله:

«مراقب فراست و تیز هوشى مومن باشید چرا که او به کمک نور خدا مى نگرد.

عالم: آرى این سخن به ما رسیده است.»

امام: «هیچ مومنى نیست مگر اینکه داراى هوش تیز و سرعت انتقال است، و با نور خدا به اندازه ایمان و بصیرت و شناختش، به اشیاء مى نگرد، و خداوند در وجود امامان، آنچه را که در میان همه مومنان پخش کرده، جمع نموده است( یعنى همه فضایل و فراست مومنان، در وجود ما موجود است) قرآن در آیه 75 سوره حجر مى فرماید:

ان فى ذلک لایات للمتوسمین.

« در این سرگذشت عبرت انگیز (عذاب قوم لوط) براى هوشیاران، نشانه هایى است.»

نخستین کس از بین هوشیاران پیامبر صلى الله بود، سپس امیرمومنان على علیه السلام و پس از آن، حسن علیه السلام، حسین علیه السلام و امامان و فرزندان حسین علیه السلام تا روز قیامت.»

در این هنگام مامون به امام رضا علیه السلام نگاه کرد و گفت: «اى ابوالحسن! بر بیان خود بیفزا، و بیشتر ما را بهره مند کن، و خصایص امامان را که خداوند عطا فرموده است بر شمر!»

امام: «خداوند ما را با روحى که از جانب اوست تایید مى کند، آن روح پاک و مقدس است و از فرشتگان نیست، همراه هیچ کس از پیشینیان نبوده، فقط با پیامبر اسلام صلى الله و با امامان است. آن روح، امامان را تایید و موفق مى سازد، و آن ستونى از نور بین ما و خداى بزرگ است.»

مامون: «به من خبر رسیده که گروهى در حق شما غلو (زیاده روى) مى کنند، و مقام شما را از حد و مرز خود بالا مى برند.»

امام: پدرم از پدرانش تا رسول خدا صلى الله نقل کردند که فرمود: «مرا زیادتر از شایستگیم، بالا نبرید، زیرا خداوند قبل از آنکه مرا به پیامبرى بپذیرد، مرا به عنوان عبد (بنده) پذیرفت، خداوند مى فرماید:

ما کان لبشر ان یوتیه الله الکتاب و الحکم و النبوه ثم یقول للناس کونوا عباداً من دون الله و لکن کونوا ربانیین بما کنتم تعلمون الکتاب و بما کنتم تدرسون و لا یامرکم ان تتخذاو و الملائکه و النبین اربابا ایامرکم بالکفر بعد اذ انتم مسلمون.

«براى هیچ بشرى سزاواتر نیست که خداوند کتاب آسمانى و حکم و نبوت به او دهد و سپس او به مردم بگوید غیر از خدا، مرا پرستش کنید بلکه سزاوارتر مقام او این است که بگوید) مردم الهى باشید به آن گونه که کتاب خدا را آموخته اید و درس خوانده اید و نه اینکه شما را دستور دهد که فرشتگان و پیامبران را پروردگار خود انتخاب کنید - آیا شما را به کفر دعوت مى کند، پس از آنکه مسلمان شدید؟ (آل عمران / 79 و 80)

امام رضا علیه السلام افزود: «امام على علیه السلام فرمود: دو گروه در مورد من به هلاکت رسیدند، و من بى تقصیرم: دوست تندرو و دشمن افراطى و من در پیشگاه خدا از کسى که در حق ما زیاده روى کند، بیزازى مى جویم مانند بیزارى عیسى علیه السلام از مسیحیان افراطى که در قرآن (آیه 116 و 117 سوره مائده و 172 نساء و 75 مائده) آمده است.

مامون: نظر شما درباره رجعت (بازگشت مردگان در دنیا چیست؟»

امام: «رجعت حق است: در میان امتهاى پیشین بوده، و قرآن از رجعت سخن گفته است، و رسول خداصلى الله فرمود: «در این امت همه آنچه در امتهاى قبل بود، بدون کم و کاست نیز هست، و وقتى که حضرت مهدى علیه

السلام از فرزندانم، خروج و قیام کردم، عیسى از آسمان فرود مى آید و در نماز به او اقتدا مى کند اسلام در آغاز، غریب بوده، و در آینده نیز غریب خواهد شد، خوشا به حال غریبها.»

شخصى از سول خدا صلى الله پرسید «پس از آن چه خواهد شد؟» پیامبر صلى الله در پاسخ فرمود: «آنگاه حق به صاحبش بر مى گردد.»

مامون شما درباره تناسخ (انتقال روح مرده به زنده دیگر) چه مى گویید؟»

مامون: «کسى که معتقد به تناسخ باشد به خدا کافر شده و بهشت و دوزخ را انکار کرده است.

مامون: « شما درباه مسخ شدگان چه مى گویید؟»

امام:«آنها قومى بودند که خداوند بر آنها غضب کرد و به صورت (میمون و خوک) مسخ نمود، و پس از سه روز مردند و نسلى از آنها بجاى نماند.

آنچه در دنیا از میمون و خوک... و وجود دارد که نام مسخ شده بر آنها نهاده اند، مانند سایر حیوانات حرام گوشت هستند.»

مامون: «اى ابوالحسن! خداوند مرا بعد از تو زنده نگذارد، سوگند به خدا علم صحیح، تنها در نزد تو در نزد خاندان شما است، و علوم پدرانت به نزد تو منتهى شده است، خداوند از اسلام و مسلمانان، جزاى نیکى به تو عنایت کند.»

حسن بن جهم که یکى از حاضران در مجلس بود، مى گوید:« در پایان مجلس، امام رضا علیه السلام برخاست و به خانه اش رفت و من به دنبالش رفتم و در خانه اش به او عرض کردم: «اى پسر رسول خدا!شکر و سپاس خدا را که شایستگى شما بروز کرد، و مامون احترم شایانى از شما نمود و گفتار شما را پذیرفت.»

امام فرمود: «اى پسر جهم! احترامهاى مامون شما را فریب ندهد او بزودى با زهر مرا مى کشد و این سخن بین من و تو محرمانه باشد این عهدى است از رسول خدا به من تا زنده ام آن را به هیچ کس نگو.»

حسن به جهم مى گوید: این موضوع را به هیچ کس نگفتم، تا آن موقع که آن حضرت را در طوس، مسموم کردند....»

این یک نمونه از بیانات امام رضا علیه السلام در مجلس علما و بزرگان بود، که نقش بسزایى در استحکام  مبانى فرهنگى شیعى داشت.(11)

 

ماجراى شهادت جانسوز حضرت رضا علیه السلام 

روایات متعدد و قرائن و شواهد بسیار، نشان مى دهد که حضرت رضا علیه السلام به دستور مرموز مامون و با حضور او به شهادت رسیده است زیرا مامون براى حفظ حکومت خود، آن حضرت را به خراسان آورده بود، ولى وقتى که رفتار و قاطعیت آن حضرت را از نظرات گوناگون دید، و دریافت که گفتار و رفتار آن حضرت، موجب ضعف و تزلزل حکومت او مى شود، و از سوى دیگر عباسیان و... مکرر در مورد و لایتعهدى حضرت رضا علیه السلام مامون را تهدید مى کنند و هشدار مى دهند، تصمیم گرفت آن حضرت را از میان بردارد، ولى کاملا مراقب بود که این عمل به طور کاملا محرمانه و مرموز انجام گیرد تا مساله جدیدى براى حکومتش پیش نیاید، غافل از آنکه با این جنایت، زندگى دنیا و آخرتش را به آتش مى کشاند.(12)

در فرازى از حدیث لوح (که در مقدمه ذکر شد) آمده:« عفریتى مستکبر، آن حضرت را مى کشد.»

در زیارتنامه جامعه ائمه المومنین، به شهادت آن حضرت با زهرا اشاره شده، آنجا که مى خوانیم:

و مسموم قد قطعت بجزع السم امعائه:

«و بعضى از شما با زهر، مسموم شده و بر اثر جرعه هاى زهر اعضاى درونش قطعه قطعه گشته است.(13)»

چگونگى شهادت آن حضرت نیز مختلف نقل شده گویى دستهاى مرموزى باشگردهاى گوناگون خواسته اند، حقیقت شهادت آن حضرت کشف نگردد، و یا به هر گونه اى انحرافى نقل گردد، و مقصر اصلى شناخته نشود. ما در اینجا تنها نظر شما را به نظریه عالم بزرگ، شیخ مفید (وفات یافته در سال 413 هـ.ق) جلب مى کنیم:

او در آغاز مى نویسد:

حضرت رضا علیه السلام در مورد انحراف و ناصافى فضل بن سهل و برادرش حسن به سهل (که نقش و نفوذ بسیار در ارکان دولتى داشتند) به مامون گوشزد مى کرد و او را از اینکه چشم و گوش بسته تسلیم گفتارآنها شود بر حذر مى داشت آنها کینه امام را بر دل گرفتند، و مامون را بر ضد آن حضرت تحریک نمودند، و راى امامون را در مورد آن حضرت دگرگون ساختند تا اینکه او را به تصمیم بر قتل امام رضا علیه السلام وادار کردند به طورى که روزى حضرت رضا علیه السلام با مامون غذایى خوردند و حضرت بر اثر آن غذا بیمار شد و مامون خود را به بیمارى زد (تا وانمود کند که دستى در کار نبوده بلکه آن غذا به طور طبیعى نا مناسب بوده و هر دو را بیمار کرده است و همین موجب شهادت حضرت رضا علیه السلام گردید.)

سپس مى نویسد: محمد بن على به حمزه، از منصوربن بشیر، از برادرش «عبدالله بن بشیر» روایت کرده که گفت: مامون به من دستور داد ناخنهاى خود را بلند کنم و این کار را براى خود عادى نمایم، و براى کسى درازى ناخن خود را آشکارننمایم من نیز چنان کردم سپس مرا خواست و چیزى به من داد که به تمر هندى شباهت داشت و به من گفت: این را به همه دو دست خود بمال، من چنان کردم سپس برخاستم و مرا به حال خود گذارد و نزد حضرت رضا علیه السلام رفته، گفت: حال شما چگونه است؟

حضرت فرمود: « امید بهبودى دارم.»

مامون گفت: من نیز بحمدالله امروز بهترم، آیا هیچ کدام از پرستاران و غلامان امروز نزد شما آمده اند؟

حضرت فرمود: نه.

مامون خشمگین شد، بر سر غلامانش فریاد کشید (که چرا به حال آن حضرت رسیدگى نکرده اند؟)

سپس مامون گفت: «هم اکون آب انار بگیر و بخور که براى رفع این بیمارى چاره اى جز خوردن آن نیست.»

عبدالله بشیر مى گوید: مامون به من گفت: براى ما انار بیاور، من چند عدد انار حاضر کردم، مامون گفت با دست خود آن را بفشار، من فشردم، و مامون آن آب انار فشرده را با دست خود به حضرت رضا علیه السلام خورانید، و همان سبب وفات آن حضرت شد، و از این ماجرا دو روز بیشتر نگذشت ک آن حضرت به شهادت رسید .(14)

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

1- بحار، ج 49 ، ص134.

2- اشاره به اینکه امام رضا علیه السلام به طرف دنیا رفت، و پایگاه مردمى خود را از دست داد.

3- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص139 - وسائل الشیعه، ج 12، ص 146 و 147

4- رو نوشت عهد نامه، و امضاى امام رضا (ع) در پشت آن و امضاى شهود دیگر در کتاب اعیان الشیعه، ج2، ص20 و 21 آمده است.

5- کشف الغمه، ج 3، ص 105

6- از جمله آخر این تکبیرات بر مى آید که امام براى نماز عید قربان حرکت مى کرده است!

 

7- اصول کافى، ج1، ص 489 و 490

8- ترجمه ارشاد مفید، ج2 ص 257.

9- بحار، ج49 ص 140

10- همان مدرک، ص 139 - وسائل الشیعه، ج12، ص 146 و 147.

11- عیون اخبار الرضا، ج2، ص200 و 202.

12- علامه مجلسى پس از گفتارى مى گوید: حق همان راى شیخ صدوق و شیخ مفید و علماى بزرگ دیگر است، که حضرت رضا (ع) بر اثر زهرى که مامون به او خورانید به شهادت رسید.(بحار، ج49، ص 313)

13- مفاتیح الجنان

14- ترجمه ارشاد مفید، ج 2، ص 260 و261

منبع: www.shahroudi.com



دسته: مقاله
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد و کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...
X